- Published on
ترک اعتیاد و شروعِ سخت دوباره ی زندگی
- Authors
“مادرش یه سرخپوست اهل ‘رِد لِیک نیشن‘ بود. به همین خاطر اسم پسرمون رو گذاشتیم ‘رِدیک’ چون میخواستیم ‘رِد’ صداش کنیم. همون ماهی که پسرم بدنیا اومد من مصرف هروئین رو شروع کردم. و وقتی پنج سالش شد تو یه آپارتمان ارزون قیمت با یه سری خلافکار خطرناک زندگی میکردیم. همهی اسباب و اثاثیهمون رو فروختیم، و وسیله گرمایشی و برق هم نداشتیم.** اما رِد احتمالاً فکر میکرد همه همینجوری زندگی میکنن، چون هیچوقت ایرادی نمیگرفت**.هیچوقت نپرسید چرا چیزی برای خوردن نداریم، یا چرا من ماهی چند روز غیبم میزنه. به محض اینکه از در میرفتم تو مثل هر بچهی پنجسالهای میپرید تو بغلم.** به همین خاطر احساس گناه زیادی میکنم**. دولت پسرم رو از ما گرفت. عادلانه بود. مادرش رو زندانی کردن و به من گفتن یا ترک میکنی و یا پسرت رو برای همیشه از دست میدی.** اون شب من به یه مرکز ترک اعتیاد رفتم.**