- Published on
برادرم ناشنوایی ام را کمرنگ می کرد
- Authors
“پدر و مادرم چیز زیادی راجع به ناشنوایی نمیدونستن. اونها جوان بودن و داشتن خودشون رو با شرایط زندگی تو آمریکا وفق میدادن. به سختی میتونستن انگلیسی حرف بزنن، بنابراین راهی برای حمایت کردن از من نداشتن. اولین سمعکم رو وقتی دبستان رفتم، گرفتم. استفاده از سمعک خیلی بهم کمک کرد، اما درواقع شنواییم رو بهم برنگردوند، فقط صداها رو بلندتر میکرد. تشخیص صداها برام سخت بود و هنوز مجبور بودم لبخوانی کنم، به همین خاطر همیشه از بقیه میخواستم که آرومتر صحبت کنن. طاقت فرسا بود. احساس میکردم سربار بقیه هستم و همیشه دارم ناتوانی خودمو بهشون تحمیل میکنم. درنهایت از تلاش برای ارتباط با اطرافیانم دست کشیدم که این موضوع هم خودش باعث به وجود اومدن مشکلاتی شد. به آدمی که با هیچکس حرف نمیزنه معروف شده بودم.